خاطرات تلخ یک شهروند کوپایی1230

ساخت وبلاگ
 
خانمی میگفت همسرم کوپایی است وخودم  از دیاری دیگر هستم
 برای بیماریم همرا ه همسرم به اصفهان رفتیم همسرم گفت پزشکی را میشناسم همشهریمان است رفتیم مراجعه کردیم وهمسرم خود را معرفی کرد گفت منم اهل کوهپایه هستم وهمزمان دستش را دراز کرد ولی متاسفانه آن پزشک اصلا به روی خود نیاورد که تو دستت را جلو آوردی منم با تو دست بدهم
 وقتی این برخورد را دیدم به همسرم گفتم برگردیم دیگر نمیخواهم این پزشک مرا معالجه کند آمدیم بیرون با دلی شکسته وبرگشتیم کوهپایه اما دل سکشستن همانا ودرمان هم همانا معالجه شدم بدون پزشک
این بود خاطره تلخ یک همشهری وگله ای که از یک پزشک هموطن خود داشت

اخبار بخش کوهپایه [email protected]...
ما را در سایت اخبار بخش کوهپایه [email protected] دنبال می کنید

برچسب : خاطرات تلخ یک تازه عروس,خاطرات تلخ یک دختر,خاطرات تلخ یک نوعروس,خاطرات تلخ یک روسپی,خاطرات تلخ یک زن,خاطرات تلخ یک پزشک,خاطرات تلخ یک پسر 17 ساله,خاطرات تلخ یک,خاطرات تلخ یک سرباز,خاطرات تلخ یک مرد متاهل, نویسنده : virkopaa بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 6:30